#HoPe

متن مرتبط با «شروع» در سایت #HoPe نوشته شده است

پاییز به صورت جدی شروع شد...

  • شروع پاییز و شروع خانه داری جدی من با گردگیری اساسی کلید خورد،این روزا بیشتر خونم،وقت بیشتری میگذرونم و قدر لحظه های تنهاییمو بیشتر میدونم،لحظه هایی که خلوت میکنم، فکر میکنم...امشب تولد ۶۳ سالگی بابارو دور هم جشن گرفتیم، یه جشن کوچیک خانوادگی...خانوادگی و خیلی خیلی خودمونی..موقع عکسا به شمع نگاه کردم و یه لحظه به قرارگیری عددش شک کردم، طبق معمول فارسی به انگلیسی بودنش...و گفتم: ۳۶ نشده باشه:))) انگار تولد منه...بابا گفت تو که ۳۶ نیستی، گفتم ۳۰ میشم دیگه،و باز گفت: ۳۰ چیه بابا...۳۰ نیستی...و اینکه از نظر بابام هنوز بچم و سنمو قبول نداره خیلی خوشاینده:)ولی دلیل نمیشه خودمم انکارش کنم،۳۰ سالگی که قراره فوت شه، با کلی تجربه همراهه...دوسش دارم، خیلی چیزا بهم یاد داد و مطمئنم دهه ۳۰ تا ۴۰ پر از رمز و راز و اتفاقای قشنگ تره... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شروع تابستان...

  • دومین فصل از سومین سال قرن شروع شد،اولین جمعه تابستانمون به تمیزکاری و سابیدن خونه و کامن زدن کل خونه گذشت، چون هوا گرم میشه و میخواستیم از دست حشرات موزی در امان باشیم،پس به ناچار کامن زدیم و از خونه فرار کردیم:)))اومدیم خونه پدر و الان لوکیشنم تخت و اتاق مجردیمه،درسته اتاق من نیست، ولی بازم‌ نوستالژیه، دکور و چیدمانش که همونه،خیلی چیزامم هنوز مونده و باخودم نبردم، مثلا بعضی کتابام و یه سری لباس،البته که یه خروار هم دادیم‌خیریه، کلی لباس نپوشیده و ....حداقل یه مزیت که خونه های قدیمی داشتن همون کمددار بودنشونه که نمیفهمی چقدر لباس داری:)))و وقتی میری خونه‌خودت میفهمی باید لباساتو الویت بندی کنی...چون کمد نداری:/یه روزی‌ اگر خواستیم خونمونو عوض کنیم حتما دنبال‌ کلوزت روم خواهم بود، اصلا یه اتاق میذارم‌ برای لباس و خرت و‌پرتا..خلاصه امشب مهمون اتاق نوجوانی و جوانیمم...اتاقی پر از خاطره، حرف ها و خنده ها و گریه هایی که این اتاق دیده و محرم قشنگ‌ترین دوران زندگیم بوده... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها